۱۳۸۹-۰۷-۰۸

پراگماتیسم دهن سرویسی

یکی از تاکتیک‌های اشتباه* در پراگمای اجتماعی** پرسیدن آدرس*** از کسی است که جمعی کنار اویند. از آنجا که هر یک در جهت گایدنس**** شما قصد جانفشانی دارد، دهن شما سرویس***** خواهد شد. تکیه بر خودآگاهی‌های فردی و جهت‌یابی‌های نقشه‌محور****** راه‌حلی مفید برای پیشگیری******* از بحران دهن‌گاه شماست.

پ.ن: بدترین موقعیت پرسیدن ازجمع  پیرمردان است.


* : False Tactics
** : Social Pragma
*** : Address
****: راهنمایی
*****: Service Schema
****** : Map-Oriented
*******: Condom

۱۳۸۹-۰۷-۰۱

جنگ یا صلح؟ زندگی

بیب گفت: «پدر، ببخشین، نمی‌خوام فضل‌فروشی کنم، ولی شما ــ و همه‌ی همنسلانتون ــ در مورد جنگِ آخر همچین حرف می‌زنین که انگار بازی زشت و کثافتی بوده که جامعه با اون مردا رو از پسربچه‌ها سوا می‌کرده. نمی‌خوام از این حرفای خسته‌کننده بزنم، ولی شماهایی که تو جنگِ آخر بوده‌ین همه‌تون می‌گین چیز وحشتناکیه، ولی ــ نمی‌دونم ــ به نظرم همه‌تون چون تو اون جنگ بوده‌ین یه جورایی احساس برتری می‌کنین. به‌نظرم تو آلمانَم مردایی که تو جنگِ آخر بوده‌ن همین حرفا رو می‌زده‌ن و همین‌طوری فکر می‌کرده‌ن، واسه همین تا هیتلر این جنگو راه انداخت، نسل جَوونِ آلمان سه شماره راه افتادن تا به همه ثابت کنن از پدراشون دست‌کمی ندارن یا اصلا از اونا بهترن.»
بیب دستپاچه مکثی کرد.
«من خودم به این جنگ اعتقاد دارم. [...] از طرف دیگه واقعا اعتقاد دارم وظیفه‌ی اخلاقی همه‌ی مردایی که تو این جنگ بوده‌ن یا هستن اینه که وقتی جنگ تموم شد دهن‌شونو ببندن و دیگه اصلا اسمِشَم نیارن. دیگه واقعا وقتشه بذاریم مُرده‌ها بی‌هیچ فخر و اعتباری بمیرن. خدا می‌دونه که برعکسش تا حالا جواب نداده»

«ولی اگه ما برگردیم، آلمانیا برگردن، انگلیسیا برگردن، ژاپنیا و فرانسویا و باقی مردای دیگه برگردن، و همگی بخوان از قهرمانا و سوسکا و سنگرای تک‌نفره و خون حرف بزنیم و بنویسیم و نقاشی کنیم و فیلم بسازیم، اون‌وقت باز نسلای آینده محکومن گیر هیتلرهای آینده بیُفتن. پسربچه‌ها هیچ‌وقت یاد نگرفته‌ن جنگو تحقیر کنن و ازش بیزار باشن، یا به عکس سربازا تو کتابای تاریخ بخندن. اگه به پسربچه‌های آلمانی یاد داده بودن خشونتو تحقیر و مسخره کنن، اون‌وقت هیتلر الان مجبور بود واسه این‌که خودی نشون بده بره یه غلطِ دیگه بکنه.»

داستان روزِ آخرِ مرخصی آخر /  کتاب هفته‌ای یه‌بار آدمو نمی‌کُشه جی.دی سلینجر

۱۳۸۹-۰۶-۳۱

میای؟ یا برم؟

شاید روزی بیاد که ایران بره جام‌جهانی و مربی سیگارش رو از زمین برنداره و دوباره بکشه...

شاید ندایی کشته نشه که ما مجبور بشیم زجه بزنیم؛ دیوثـــــا...

شاید دیوار بی‌اعتمادی ما و اونا از دیوار دستشویی‌های سازمان ملل کوتاه‌تر بشه و نشه پشت اون قایم شد...

شاید...

پ.ن: راستی! تیوپ این دوچرخه‌های جدید هم به کِرمک نیاز داره؟

۱۳۸۹-۰۶-۲۶

چرا می‌کنند؟

به ستاره‌های سینما نگاه کن، پوست ماتحت‌شان را می‌کَنند و به صورت‌شان می‌چسبانند. پوست ماتحت از همه‌جا دیرتر چین می‌خورد. همه‌شان آخر عمری صورت و ماتحت‌شان یکی می‌شود.

عامه‌پسند(pulp) - چارلز بوکفسکی - ترجمه پیمان خاکسار

پ.ن: در دست خواندن....

۱۳۸۹-۰۶-۱۴

تجاوز به کلمات به قصد کشت

 بعضي وقت‌ها فکر مي‌کنم وضعيت‌مون مثل اون يارو توي اون فيلم است که عاشق يه فاحشه(ج.ن.د.ه) توي کاباره شده بود. دنبال چيزي هستيم که اصلا وجود نداره. يعني وجود داره ولي براي ما نيست. براي يه شب و دو شب و يه دوره‌ي کوتاهه؛ بدون وابستگي و دلبستگي. کلا براي چيزي که ما مي‌خوايم نيست. چنين رابطه‌اي که ما مي‌خوايم رو نداره و اصلا براي همينه که بهش مي‌گن فاحشه يا درست‌تر بگم: ج.ن.د.ه يا ژ.ن.د.ه.
جايگزيني واژه‌ها چيزي رو عوض نمي‌کنه. هرزه يا بدکاره يا سياست‌مدار يا... اصل اينه که طرف ژ.ن.د.ه است و ما هواخواه اون شديم و مدام مي‌ريم اون رو از صاحاب کاباره خواستگاري مي‌کنيم.

پ.ن1: من بي‌ادب نيستم؛ اما واژه‌ها لخت و واقعيت‌ها بي‌ناموسند.
پ.ن2: شايد هم من بي‌ادب باشم.