یه یارو میره پیشه روانپزشک و میگه:
دکتر برادر من دیونست، اون فکر میکنه مرغه.
دکتر میگه: خوب چرا نمیفرستیش تیمارستان؟
اون وقت مَرده میگه: میخواستم بفرستمش، ولی تخم مرغاش رو لازم دارم.
خوب،گمونم این خیلی شبیه طرز فکر من راجع به روابط زن و مَرده،می دونید این روابط کاملا غیر منطقیه،دیوونه وار و مسخره است ولی گمونم همه مون به این روابط ادامه می دیم، چون به تخمِ مرغ هاش احتیاج داریم.
دکتر برادر من دیونست، اون فکر میکنه مرغه.
دکتر میگه: خوب چرا نمیفرستیش تیمارستان؟
اون وقت مَرده میگه: میخواستم بفرستمش، ولی تخم مرغاش رو لازم دارم.
خوب،گمونم این خیلی شبیه طرز فکر من راجع به روابط زن و مَرده،می دونید این روابط کاملا غیر منطقیه،دیوونه وار و مسخره است ولی گمونم همه مون به این روابط ادامه می دیم، چون به تخمِ مرغ هاش احتیاج داریم.