۱۳۸۸-۰۲-۰۵

[+]تخمِ مرغهای یک دیوانه

یه یارو می‌ره پیشه روانپزشک و میگه:
دکتر برادر من دیونست، اون فکر می‌کنه مرغه.
دکتر میگه: خوب چرا نمی‌فرستیش تیمارستان؟
اون ‌وقت مَرده میگه: می‌خواستم بفرستمش، ولی تخم مرغاش رو لازم دارم.


خوب،گمونم این خیلی شبیه طرز فکر من راجع به روابط زن و مَرده،می دونید این روابط کاملا غیر منطقیه،دیوونه وار و مسخره است ولی گمونم همه مون به این روابط ادامه می دیم، چون به تخمِ مرغ هاش احتیاج داریم.

۱۳۸۸-۰۱-۱۷

رنگِ شرت و اونجای آدم

-می دونی چیه؟
-چیه؟
-من هنوز به عقلانیت مدرن عادت نکردم.
-یعنی چی؟
-یعنی اینکه هنوز رنگ شرتم برام ناموسیه
-چی می گی؟
-منظورم اینه که این پیرهن کوتاها هست وقتی خم می شی تا اونجات معلومه
-خب
-یا چاک اونجات پیدا میشه
-خب
-من از اونا خوشم نمیاد
-خ‍ـُـ به ت‍ـــــ....مــــــم
-ممنون