امروز يه فكرايي اومد سراغم كه آزارم داد، مهم نبود ولي آزاردهنده بود. مسئله اين بود كه يكي از سؤالاي بچگيم يادم اومد؛ مسئله آزاردهندهاش اين بود كه فهميدم الان هم جوابش رو نميدونم. پسر! خيلي افسرده شدم وقتي فهميدم بچگي ما وقتي گذشته كه خيلي چيزايي كه اون موقع برامون مهم بودن، حل نشده باقي موندن و بدتر اينكه الان هم جوابش رو ندوني. وقتي افسردهتر ميشي كه نتيجه بگيري همين دورهاي هم كه هستي همين جوري ميگذره و سؤالاي مهم فعليت بيجواب فراموش ميشن.
اما بعدش ديدم خيلي هم بد نيست! چون ميفهمي اين چيزايي كه الان برات مُهمه يا سؤاله، بهزودي از شَرشون خلاص ميشي و فقط ميمونه چند لحظهي آزاردهنده در آينده.
به اين ميگن: افسردگيِ سودمندِ گذرا يا افسردگيِ گذرايِ سودمند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر